سه شنبه 1396/03/16
روز اول کاریم رسید بلند شدم، با کلی شوق و ذوق حاضر شدم و به سمت محل کارم رفتم. اونجا که رسیدم همون سیستمی که باهاش تست داده بودم خالی بود، یه آقایی به اسم آهنگر بهم گفت پای همون سیستم بشینم و شروع به کار کنم. میخواستم دنبال خانم مدنی بگردم ولی روم نمیشد. فکر میکردم مسئول اونجا خانم مدنی هستن و من باید زیر نظر ایشون کار کنم.
اول که نشستم سه تا pdf دادن تا بخونم، شروع کردم به خوندشون، وای که چقدر مسخره بود؛ انگار برگشته بودم دوم دبیرستان و تازه میخواستم بدونم نقشه کشی چیه، خیلی خوابم گرفت موقع خوندن اون pdf ها. دو ساعتی گذشت که یه خانم جوون وارد شد و خیلی بلند سلام کرد. چادرش رو آویزون چوب لباسی کرد و رفت بیرون .

 

------> ادامه مطلب

قصه ناگفته پنهانِ من - تولد

قصه ناگفته پنهانِ من - ناپخته و خام

قصه ناگفته پنهانِ من - دلهره

قصه ناگفته پنهانِ من - اولین دیدار

خانم ,کار ,کنم ,میخواستم ,اونجا ,pdf ,کار کنم ,تازه میخواستم ,میخواستم بدونم ,و تازه ,دبیرستان و

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Pink world تویی پایان ویرانی mobileo منے از سیاره‌ی دیگر، مریخ بسته بندی اثاثیه منزل22118072 دانلود پروژه dllmusic121 پینار دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. زینب 1377 بهترين رستوران اصفهان